چونان که در سنوات ماضی نقل شد
اندر وادی خنگولستان مرموز شخصی بزیستی رو مخ نام و چو زه نامش پیدا باشد افعال و اعمال ننگینش بر سوهان کشی بر روح و روان اهالی ببودی و زین فعل کیف بسیار ببردی و خداوند عالمیان شفایش ندهد بلکم بر وی بخندیم
گویند که دائما چونان میخ بر مخ شیخ الرئیس ، اصخر خان گوزمار سپاهانی فرو همی برفتی و آن بینوا را چاره نبودی الا به کوه و کمر زدن
نقل باشد که از جهالت خویش ؛ خودش نیز رنج بسیار همی بردی و خویشتن را گرازی وحشی نام همی نهادی و چونان گراز بر اهالی بتاختی و شاخ پلیدش به خنگولستانیان فرو همی کردی نعره عرعر سر بدادی من بابت سرخوشی
نقل باشد که اندر توهم ببودی و خویش را موجودی تعریف بکردی من سیاره بهرام
پس نام مریخی بر خودش بنهادی و خویشتن را زرنگ فرض بداشتی و خدایش کماکان شفایش ندهد
از وی نقل همی باشد که در به در ،بر کوی و برزن از پی کسی همی ببودی تا وی را هلاک نوماید از پی راحتی روح پلیدش ؛
لیک خنگولیان را کراهت باشد بر قتال گراز
پس هماره بر آزار اهل وادی کمر همت ببستی و خدایش کمرش بشکند بحق شیخ المریض و بلقیس قدیس
گویند که شبانگاهان چونان جن بر وادی وارد بگشتی و بانگ خاموشی سر بدادی و بر بوق سگ بدمیدی چون شحنه گان و اهالی را به جور زه وادی بیرون براندی
پس حرفش به میان جمع برفتی که مریخی خل باشد و خر باشد و شیرین عقل باشد
لیک عده ای نیز بگفتند که مقصودش زه بیرون راندن اهل خنگولستان خلوت کردن وادی بباشد تا مگر کار زشت کند و گویند کار زشتش ملاقات با جنیان و ارواح خبیثه باشد و والله اعلم
و مجدد خدایش شفایش ندهد و نیامرزاد
..♥♥..................
روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت
"من همه شما را دوست دارم"
ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام دارد،نداشت
لباس های این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود
این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود
زیرا که او با بقیه بچه ها بازی نمی کرد و لباسهایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمی کرد
تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و
گذاشتن علامت
✖
در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت
" نیاز به تلاش بیشتر دارد"
احساس لذت می کرد
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند
معلم کلاس اول درباره اونوشته بود
تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام می دهد
معلم کلاس دوم نوشته بود
تیدی دانش آموز نجیب و دوست داشتنی در بین همکلاسی های خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است
اما معلم کلاس سوم نوشته بود
مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را کرد ولی پدرش توجهی به او نکرد و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم بزودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی می گذارد
در حالی که معلم کلاس چهارم نوشته بود
تیدی دانش آموزی گوشه گیر است که علاقه ای به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستانی ندارد و موقع تدریس می خوابد
اینجا بود که تامسون، معلم وی، به مشکل دانش آموز پی برد و از رفتار خودش شرمنده شد
این احساس شرمندگی موقعی بیشتر شد که دانش آموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیه ای با ارزش در بسته بندی بسیار زیبا تقدیم معلمشام کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود
خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده ی تمسخر آمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه ی او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده آن به چشم می خورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود
اما هنگامی که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده ی دانش آموزان قطع شد
در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت
" امروز شما بوی مادرم را می دهی"
در این هنگام اشک های خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده می کرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام می کرد
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژه ای به تیدی می کرد و کم کم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد
پس از آن تامسون دست نوشته ای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود
شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشته ام
خانم معلم در جواب او نوشت که تو خوب بودن را به من آموختی
***
بعد از چند سال خانم تامسون پس از دریافت دعوت نامه ای از دانشکده ی پزشکی که از او برای حضور در جشن فارق التحصیلی دانشجویان رشته ی پزشکی دعوت کرده بودند و در پایان آن با عنوان
" پسرت تیدی"
امضاء شده بود، شگفت زده شد
او در آن جشن در حالی که آن گردنبند را به گردن داشت و بوی آن عطر از بدنش به مشام می رسید، حاضر شد
آیا می دانید تیدی که بود؟
تیدی استوارد مشهورترین پزشک جهان و مالک مرکز استوارد برای درمان سرطان است
..♥♥..................